چهارشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۲۲ ب.ظ
عطای یقین
ان شاءالله خداوند به ما یقین عطا کند تا با یقین خدا را عبادت کنیم. خدایا، تو را به جلالت به ما یقین عطا کن. بهنام میری |
|
خاطره:فروشگاه زندان حلوا ارده و ماست و پنیر مى فروخت. زندانى ها مى توانستند
بخرند. عبداللّه هیچ وقت چیزى نمى خرید. غذاهاى زندان را هم بیش تر وقت ها نمى
خورد. مانده بودم چه جورى زندگى مى کند؟ نشسته بودم کنار تختم. عبداللّه نشسته بود
سر جاش، طبقه ى سوم یکى از تخت ها که دیدم یک چیزى از تختش افتاد زمین. کیسه ى نان
خشک بود. عبدالله میثمی منبع : برگرفته از مجموعه کتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | مریم برادران |
۹۴/۰۳/۰۶