دوشنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۰۰ ق.ظ
خاطره شهید زین الدین
وای بر آن انقلاب و انقلابی که در بامداد پیروزی بخواهد به محیط آرام و آسایش دهنده ی انقلاب پیروز شده، دل ببندد و با شهادت و مبارزه و پیکار خداحافظی کند. شهید دکتر بهشتی |
|
خاطره:یک ساعتى، کسى حرف نزد. نزدیک صبح بود که تانک هایشان، از خاک ریز ما رد
شدند. ده پانزده تانک رفتند سمت گردان راوندى. دیدم اسیر مى گیرند. دیدم از روى بچه
ها رد مى شوند. مهمات نیروها تمام شده بود. بى سیم زدم عقب. حاج مهدى خودش آمده بود
پشت سر ما. گفت «به خدا من هم اینجام. همه اینجان. باید مقاومت کنین. از نیروى کمکى
خبرى نیست. باید حسین وار بجنگیم. یا مى میریم، یا دشمنو عقب مى زنیم.» شهید مهدی زین الدین منبع : برگرفته از مجموعه کتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | احمد جبل عاملی |
۹۴/۰۳/۰۴